همشهری آنلاین- ثریا روزبهانی- روزنامهنگار: این فرهنگی بازنشسته، بانویی است که از کودکی دستش در دست نیازمندان بوده و دلش خانه امید آدمهای خسته. ۳۰سال و اندی است که خانهاش مسکن و مأوای بیماران غریب و همراهان آنهاست و امروز تلویزیون همشهری میزبان «منیژه میمنت» خیّر تهرانی و این قهرمان اجتماعی است.

منیژه میمنت، خیّر تهرانی کلامش را با این جمله شروع میکند: «من سالهاست در خفا کارهایم را انجام میهم و نمیخواهم من را بشناسند. در حدی که خدا بداند که چه میکنم برایم کافی است. کلامش گرم و شیواست. درست مانند شغل قدیمیاش، معلمی که به دانشآموزان درس زندگی میآموزد. خاطراتش را ورق میزند و ما را مهمان خانه کودکیاش در اهواز میکند. خانه مادری با اتاقهای بسیار که جوشش این همدلی از آنجا رقم خورد. میمنت میگوید: «همیشه افرادی که به کمک نیاز داشتند به خانه مادرم میآمدند. من بچهی چهار پنج ساله بودم. دور تا دور خانه اتاق و مادرم مستاجرایی داشت که بیشتر آنها خانمهای مسن بودند. یکی نان میخواست و دیگری برای انجام کار روزانهاش کمک. آنها در خلوتشان با خدایشان درد و دل میکردند "خدایا کسی پیدا میشه بره برام نان بگیره؟ " من وقتی میشنیدم، میرفتم برایشان نان میخریدم یا کارهایشان را انجام میدادم. همه به مادرم میگفت ما این دختر را از تو مثقالی میخریم. از مامانم پرسیدم مثقال یعنی چی؟ گفت یعنی تو به قیمت طلا ارزش داری.»

خانه دوست کجاست!
از همان روزها در دل کودکانهاش بذر مهربانی کاشته شد و حتی در دوران دبیر بودنش هم درس انسانیت، سرمشق شب دانشآموزانش شد. میمنت میگوید: «من با خدمت به مردم آرام میگیرم. هر بار که دست نیازمندی را میگیرم، انگار خدا دست من را گرفته است.»من همیشه در زندگی به مردم کمک میکردم؛ از شاگرد مدرسم گرفته تا همکار، دوست، آشنا، همسایه. همین موضوع هم باعث شد تا وقتی از اهواز به اصفهان نقل مکان کردم باز سراغم را بگیرند. همسایهها میدانستند من و همسرم فرهنگی هستیم. به همین خاطر به اداره آموزش و پرورش استان میرفتند و نشانی ما را میخواستند. روزی یکی از کارمندان اداره آموزش و پرورش کل اصفهان به من زنگ زد و گفت: " خانم، شما کی هستید؟ این همه آدم میآیند وسراغ شما را میگیرند! گفتم بله حتماً آدرس من را به آنها بدهید و اگر وسیله هم ندارند همانجا بمانند من خودم دنبالشان میآیم. بعد از چندسال دست تقدیر این بار ما را راهی تهران کرد و من و خانوادهام در محله سعادتآباد ساکن شدیم.» کارهای خیر میمنت معطوف به همین کار نبوده و نیست. آزادی زندانی، نجات محکوم به اعدام، ریش سفیدی برای برطرف کردن اختلاف زوجها و دهها کار خیر دیگر تعداد انگشت شماری از آنهاست.

پناهی برای بیپناهان غریب در تهران
خانم میمنت سال ۶۹ در بیمارستان مدرس بستری شد، اما همان بیماری آغاز تولدی دوباره برای او بود. او اینگونه روایت میکند: «وقتی در اتاق بیمارستان میدیدم همه مریضهای شهرستانی هستند و جایی برای اسکان در این شهر غریب ندارند، دلم گرفت. از همانجا کار من شروع شد. روزی که مرخص شدم، گفتم من امروز مرخص شدم، فردا روز شروع کارم است!» از آن روز به بعد وقتی ساعت کاری مدرسه تمام میشد مستقیم به بیمارستان میرفتم و خانوادههایی را میدیدم که ماهها کنار تخت بیمار، زیر سقف بیمارستان زندگی میکردند. برخی از آنها ماهها رنگ آفتاب را ندیده بودند. من آنها را به مکانهای زیارتی و سیاحتی میبردم تا روحیهشان عوض شود و برخیهم برای ادامه روند درمانش به خانه میآوردم.»
او یک طبقه از خانهاش را مأمن بیماران کرد. خانهای که مثل خانه دومشان بود. من برایشان غذا درست میکرد، لباس میشست، به دکتر میبردشان و... و. سال۹۰مجبور شدند خانه سعادتآباد را بفروشند ولی این موضوع دلیلی برای رها کردن این کار خیر نشد. انجام این کار خیر ایدههایی به همراه داشت از بنا ساختمانی در حیاط بیمارستان امام خمینی گرفته تا خرید خانه مجزا. در نهایت «مهندس کشپور» شهردار وقت منطقه۲، دو خانه قدیمی را در اختیار میمنت و همسرش قرار داد و آنها با همراهی فرزندشان آن را بازسازی و تجهیز کردند و از آن سال تاکنون این خانهها هنوز برقرار است. اما هنوز یک آرزو در دلش دارد: «دوست دارم خانهای بسازم طوریکه در شان بیماران و همراهانشان باشد. چون رایگان است، مردم به این خانه پناه میآورند.» او باور دارد هر دعای خیر مثل نوری در زندگیاش میتابد و صحبتهایش را با این جمله تمام میکند: «دوستانم میگویند شما دختر خدایی. هر دعایی که بکنی خدا زود جوابت را میدهد. من و همسرم فرهنگی هستیم، حداقل حقوق را میگیریم، ولی خدا همیشه برایمان جبران کرده است.»

خانه پدری بیماران دور از خانه
من انوشه خاکپرور یزدی، مسئول همراهسرای منطقه۲ و مدیر موسسه نیکوکاری نیکنامان سلامت هستم، دختر خانم منیژه میمنت و آقای محمدعلی خاک بربری یزدی که بانی و موسس همراهسرا در شهر تهران در۳۰ سال گذشته بودند. یکی از افتخاراتم این است که پدر و مادرم یکی از خیرینی هستند که باعث آزادی تعدادی زندانی شدن حتی زندانی را از چوبهدار رها کردند. به خوبی به خاطر دارم حدود ۵سال سن داشتم و روزی با پدر و مادرم برای رضایت گرفتن از اولیای دم و آزادی زندانی به روستای بهار در لالهجین همدان رفتیم. من و خواهرم با وجود گرمی هوا در پیکان منتظر نشسته بودیم. ساعتها طول کشید تا آنها برگشتند یا میرفتند زندان رجایی شهر کرج برای آزادی زندانیان مالی. پدر و مادرم فعالیتشان را از منزل شخصی خودشان شروع کردند ولی از سال۹۷ با کمک شهرداری منطقه۲در محله ستارخان تهران ویلا ۲ساختمان را به عنوان همراهسرا اختصاص دادیم. با همت خیران در کنار یک وعده غذای گرم رایگان وحمایتهای اجتماعی مالی و روانی، پذیرای بیماران بیمارستانهای دولتی -دانشگاهی هستیم که کار درمانشان را پیگیری میکنند.
همه کمکهای موسسه نیکوکاری نیکنامان سلامت از طریق خیران حقیقی انجام میشود و در این موسسه ما دستانمان در دستان خداست. این مرکز با الطاف خدا اداره میشود و ما بندگان، وسیله هستیم. بیمار در این همراهسرا همه حمایتهایی که بیمار بعد از اینکه وارد شهر تهران میشود از کمکهای بیمارستانی گرفته تاکمک مالی، دارویی، ترخیص هزینههای پیش از درمان و پس از درمان و حتی کرایه راه را تامین کنیم. البته در هموارشدن این راه تعدادی از خیریهها نفش پررنگی دارند از جمله محک، دهشپور، امدادگران عاشورا، روز سوم و ... در تامین دارو و هزینههای آن کمک میکنند. همیشه یکی از خواستههایم در جامعه خیران این بود که ای کاش میتوانستیم با کمک هم در گروه منسجمتری، ارتباط تنگاتنگی داشته باشیم. اکنون این موسسه و همراهسرا با ۱۶بیمارستان دولتی شهر تهران همکاری وتعامل دارد و امسال بیش از ۷۰ هزار نفر شب مهمان داشتیم. چون این ساختمانهای همراهسرا فرسوده بود، مقرر شده تا این بناها نوسازی شوند. امیدوارم در این فاصله ساختمانی جایگزین شود تا این زنجیره خدمت قطع نشود. چون مردم به هر حال چشمشان به این همراهسراست که ما به آن خانه پدری دور از خانه میگوییم. من همیشه گفتم کار خیر پول بزرگ نمیخواهد، دل بزرگ میخواهد. اگرهر شخصی با دل بزرگاش قطرهای کمک کند این قطرهها، دریا خواهند شد.
نظر شما